بدون شرح!
ای تو...
با نگاهی به گذشته از آنم می کنی
هر وقت تو را بیاد می آورم با نگاهی مغشوش و غبارآلود
زمزمه می کنم:
نگاهم کن، که شاید در نگاهت آسوده گردم؛
یادم کن، شاید در یادت هزازان گام بردارم؛
گاه گاهی صدایم کن، شاید بر آواز کلامت سوار شوم و از عمق وجود و عشق گذر کنم
. دعایم کن، شاید در نجواهای تنهایی شبانه ات ظهور کنم
و سرشار از روشنی،
سرخوش از مستی،
و سرگاه از هستی شوم
ای تو....
با نگاهی به اینها از انم می کنی!
------------------------------
* پیام/ ش ش*
هفتم اسفندماه هشتاد و نه
+ نوشته شده در یکشنبه هشتم اسفند ۱۳۸۹ ساعت 22:47 توسط پیام صدرا
|